عبارت ـ مارال نژادآذر: محمود؛ فوق لیسانس مهندسی صنایع چوب و کاغذ دارد و متولد و ساکن مازندران است. بنابراین بسیار بدیهی است که شغلی درهمین رابطه داشته باشد، چون هم تحصیلکرده است و هم در استانی با پوشش جنگلی زندگی می کند که بزرگترین کارخانجات کاغذ و mdf ایران در آن واقع شده. اما او علیرغم داشتن یک فرزند هنوز بیکار است، چون در این کشور هیچکس سر جای خودش نیست و به جای او، کارکنانِ صنایع چوب و کاغذ را سفارش شدهها و آقازادهها تشکیل می دهند. محمود اما نمی توانست بیکار بماند چون شکم زن و بچه اش فوق لیسانس را نمی فهمد، بلکه نان میخواهد. پس او آستین بالا زده و با اجاره زمینهای کشاورزی در اطراف بابلسر مشغول زراعت شده است.
مشکلات اقتصادی، سختیِکار، بیآبی، دعوا با همسایگان، فشار دلالها و هزار مشکل دیگر به کنار، مشکل تازه او این است که نمی تواند زمین اجارهایاش را برای یکساعت هم که شده تنها بگذارد، چون سارقان محترم نه به محصولات رحم میکنند نه به ادوات کار. او در گفتگو با خبرنگار عبارت درحالی که کاملا مستاصل به نظر می رسد می گوید: فرزندم هنوز یکساله هم نشده و من باید شبها برای کمک به همسرم حتما به خانه بروم، اما نمی توانم چون «سیر» و «توت فرنگی» کاشته ام و شب اول که به خانه آمدم، صبح فردا با زمینی کاملا سرقت شده مواجه شدم و خستگی آنهمه کار بر روی شانههایم ماند. بنابرانی الان حدود یک هفته است که شب ها در خودرو و کنار زمین می خوابم تا آن ماجرا دوباره تکرار نشود.
آمارهای پلیس به وضوح نشان می دهد که در ۵ سال اخیر شاهد رشد روزافزون سرقت در شهرها و روستاهای مازندران بوده ایم. مدیران شرکت های برق و مخابرات همیشه از سرقت تجهیزات فنی گلایه دارند و آمارها نشان می دهد که تعداد سرقت ها به شکل چشمگیری افزایش یافته است. بعید است خانه ای خالی و قدیمی در شهرهای استان پیدا کنید که هنوز لوازم بهداشتی نظیر شیرآلات در آن باقی مانده باشد، زیرا سارقان و معتادان هیچ جای سالمی باقی نگذاشتهاند. از ترس دزدها نمیشود دو دقیقه دوچرخه را به درختی تکیه داد و خرید کوچکی کرد، چون ۳۰ ثانیه هم برای سرقتش کافی است. افزایش سرقت وسائل نقلیه از موتور تا خودرو نیز بسیار بیشتر شده است.
حالا به تمام این سرقت های شهری و روستایی باید افزایش سرقت از باغات و زمین های کشاورزی را هم اضافه کرد. پلیس معتقد است که نیروی کافی برای مقابله با سرقت ها ندارد و از سوی دیگر احکام صادر شده برای سارقان در دستگاه قضایی هم چندان بازدارنده نیست و بخش بزرگی از دزدها پس از آزادی مجددا به همان شغل شریف بازمیگردند.
مشکل اما بالاتر از کمبود نیروی پلیس است. مشکل را باید در گسترش فقر ، اُفت منزلت اجتماعی و ناامیدی نسبت به آینده جستجو کرد. اگرچه وقتی پای حرف مدیران ملی و استانی می نشنینید جز دستاوردهای روزافزود چیز دیگری شنیده نمی شود، اما همینکه تلوزیون جمهوری اسلامی را خاموش می کنید، رنج و عذاب و ناامیدی مثل آفتاب صلاه ظهر بر فرق سرتان می تابد. از دولت و حاکمیت انتظاری نیست، چراکه اگر بود در این چهل و چند سال به جای اینکه وضعیت کمی بهتر شود، بدتر و بدتر نمی شد. اما هنوز امیدی به مردم ایران و مازندران هست. فراموش نکنیم آنچه سرقت می شود گاهی تمام دارایی یک خانواده است و این کار ممکن است به فروپاشی کانون یک خانواده بیانجامد. مهم نیست آقازاده ها دزدی می کنند، مهم نیست که اقتصاد دست گروه خاصی است، مهم نیست که انواع فشارهای اجتماعی و فرهنگی از سوی حاکمیت کمرنان را خم کرده است. مهم این است که خودمان انصاف داشته باشیم. اگر ما هم قرار باشد چون گرگ ها به جان هم بیافتیم و شروع به دریدن یکدیگر کنیم، آنوقت دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود و چیزی از هویت ایرانی ما که همیشه به آن افتخار می کنیم باقی نمی ماند. روی سخن ما در این مطلب نه با حاکمیت که با دزدهاست. دزدهای گرامی شرایط فعلی جامعه بسیار وخیم است، پس بهتر است که سر در سطل زباله فرو ببرید، یا از بدنتان تا سرحد مرگ کار بکشید اما به دنبال کسب روزی از مال مردم نباشید. وضعیت آنقدر خراب است که به همکاری شما سارقان محترم هم نیاز داریم.