همشهری آنلاین – حوادث: اواخر سال گذشته گزارش یک سرقت بزرگ به پلیس تهران اعلام شد. افرادی با تخریب قفل، قدم در خانه یک جواهرفروش در شمال پایتخت گذاشته و هرچه داخل گاوصندوق بود را به سرقت برده بودند. از جواهر و برلیان گرفته تا الماس، شمش و دلار. به گفته مرد جواهرفروش، ارزش اموالی که به سرقت رفته بود به بیش از ۱۵ میلیارد تومان می رسید.
مردان سیاه پوش
بررسی تصاویردوربین های مداربسته حکایت از این داشت که ۲ مرد سیاه پوش که صورتشان را پوشانده بودند، دست به این سرقت زدهاند. اما نکته عجیب اینکه که دزدان رمز گاوصندوق را داشتند. در این شرایط فرضیه اینکه پلیس با یک باند کاملا حرفهای مواجه است مطرح شد.
سفر به ژاپن
۸ ماه از این سرقت بزرگ میگذشت تا اینکه کشف عجیب مرد جواهر فروش مسیر پرونده را تغییر داد. ماجرا از این قرار بود که پسر ۱۹ ساله مرد جواهرفروش برای گرفتن ویزای توریستی ژاپن اقدام کرده و راهی توکیو شد. جواهرفروش که به پسرش مشکوک شده بود، پس از رفتن وی به جست و جو در اتاق او پرداخت و در میان لباس هایش جعبه کوچکی پیدا کرد که پس از باز کردن آن با چند قطعه الماسهای سرقت شده مواجه شد. مرد جواهرفروش همان شب با پلیس تماس گرفت و ۱۵ روز بعد وقتی پسر جوانش از به ایران برگشت دستگیر شد. او اعتراف کرد که برای انجام سناریوی سرقت ۲ سارق اجیر کرده و با اعترافات او سارقان اجیر شده نیز دستگیر شدند و تحقیقات از آنها زیر نظر بازپرس دادسرای ویژه سرقت ادامه دارد.
انتقام از پدر
پسر ۱۹ ساله که طراح این سرقت بزرگ است، دانشجوی سال اول پزشکی است. او می گوید قصد انتقام از پدرش را داشته و به همین دلیل نقشه سرقت را کشیده است.
چرا می خواستی از پدرت انتقام بگیری؟
چون او وانمود می کرد مادرم هنوز برایش مهم است اما واقعیت این نبود.
بیشتر توضیح بده.
پسر جوان با بغض می گوید: یک سال و نیم قبل مادرم فوت شد. بعد از رفتن او دنیا روی سرم آوار شد. پدرم می گفت باید قوی باشی اما خودش حتی تا سال مادرم صبر نکرد. ۷ ماه نشده با زنی ازدواج کرد و شوک دوم به من وارد شد. من هر شب عکس های مادرم را نگاه می کردم اما پدرم در حال انتخاب لباس عروسی و رفتن به ماه عسل با همسرجدیدش بود.
چرا برای انتقام سرقت را انتخاب کردی؟
چون ارزشمندترین چیزهای پدرم همان جواهرات بود که داخل گاوصندوق نگهداری میکرد.
از جزییات نقشه ای که کشیدی بگو؟
رفتم سراغ یکی از دوستانم. او قبلا پایش به زندان باز شده بود. از او خواستم برایم سارق منزل استخدام کند. خیلی زود به دو تبهکار سابقه دار رسیدم که تخصصشان سرقت منزل بود. البته آنها به من رکب زدند و بیشتر دلارها را با خودشان بردند. فقط الماس ها، شمش و بخشی از جواهرات را تحویلم دادند. چون نمیتوانستند آنها را بفروشتند. همین هم برایم کافی بود. چون پدرم بعد از این سرقت، دچار مشکلات روحی شد. حتی با زن جدیدش هم به اختلاف خوردند و با هم قهر کردند. شاید طلاق بگیرند. وقتی این خبر را شنیدم خیلی خوشحال شدم.
ماجرای سفرت به ژاپن چه بود؟
خیلی دلم می خواست ژاپن را از نزدیک ببینم. بخشی از جواهرات را فروختم و برای ویزا اقدام کردم. پدرم مرد خسیسی بود. حاضر نمی شد مرا به رویاهایم برساند. حالا هم تا فهمید پشت پرده سرقت، پسرش بوده، دو دستی مرا تحویل پلیس داد.







