یادداشت سردبیر؛

پارادوکسی به‌نام «دکتر بیژن عبدالکریمی»

عبارت – عالین نجاتی: دکتر بیژن عبدالکریمی از آن دست فعالان فکریِ ایرانی است که همواره راهنمای چپ می‌زند اما به راست می‌پیچید.
فلسفه‌دانی که حضور در عرصه‌ی عمومی را مسئولیت اجتماعی و سیاسی می‌داند و سعی می‌کند در جمع کنشگران مرزی جایی برای خود دست‌وپا کند. کلیدواژه‌ی اصلی‌ وی و همفکرانش «خطر تجزیه ایران» است، اما از آنجا که تجزیه را محدود به نقشه‌ جغرافیایی می‌کند، درک درستی از شکاف دولت-ملت ندارد و به‌همین خاطر هرگونه‌ فعلیت انتقادی را با همان‌ کلیدواژه سرکوب‌ می‌کند.

دکتر عبدالکریمی انتقاد از شیوه‌های نادرست حکمرانی را به‌شکل عجیبی پیش‌فرض گرفته و عجیب‌تر آنکه آن را به قرینه معنوی و لفظی حذف می‌کند، و هم‌زمان  روشنفکران را مایه بدبختی و گرفتاری‌های امروز ایران می‌نمایاند!

در نگاه ایشان غربگراها عامل اصلی‌ عقب‌ماندگی و مشکلات کشور هستند، آن‌هم درحالی‌که بیش از ۴ دهه از زمامداری حاکمیتی می‌گذرد که دشمن شماره‌ یک غرب در جهان‌ به‌شمار می‌آید و اساسا بخشی از هویت خود را با غرب ستیزی پیوند داده‌ است‌.
اما دکتر عبدالکریمی سعی می‌کند این پارادوکس را با الفاظی استعاری به تاریخ حواله دهد و با چشم‌پوشی بر چرایی سرگردانی و گوشه‌گیری روشن‌فکری معاصر در ایران، همه کاسه‌کوزه‌ها را بر سر کسانی خُرد کند که عملا کمترین سهمی در وضعیت فعلی‌ ندارند.

این‌که آقای دکتر عبدالکریمی درست فکر می‌کنند یا نه، باید در جای مناسب و به‌شکل مناسبی بررسی شود، اما آنچه واضح می‌نماید این است‌ که استاد آنقدر عقب‌عقب رفته‌اند که از آن‌طرف بام افتاده‌اند. نمونه‌ این گمراهی آشکار را می‌توان به وفور در اظهارات عبدالکریمی دید.
در نمونه‌ای متأخر اظهارنظر سخیف وی درباره‌ زنان پاکدامن و شجاع آبادان و فاحشه خواندن آنها برای بدنام کردن آمریکا، نه‌تنها موجب‌ نفرت مردم از زیاده‌خواهی ایالات متحده در دوران‌ پهلوی نشده‌، بل‌که برعکس به نفرتی عمومی‌ از خود ایشان منجر گردید.
البته‌ آقای عبدالکریمی بارها نشان داده‌اند، از برانگیختن نفرت بخشی از جامعه ابا ندارند و از قضا آن را مدال افتخاری بر سینه خود می‌بینند.

اگرچه اخته ماندن مدرنیته در ایران و نتایج ناشی از وضعیت شبه‌مدرن کشور، حقیقتی انکارناپذیر است‌، اما راهبردهای امثال‌ آقای عبدالکریمی نه‌تنها گره‌گشا نیست، بلکه‌ از همان‌ ایرادی رنج می‌برد که دکتر مهرآیین نیز بدان گرفتار است؛ یعنی سنگین کردن اغراق آمیز یک کفه‌ی ترازو. عجیب اینکه آبشخور هردو این افراد یک‌جاست اما در مقاصدی کاملا متضاد مستقر شده‌اند.

مشکل بزرگ آقای عبدالکریمی این است‌ که دشمنیِ افواه با خود و حتی نفرت عمومی‌ از اظهاراتش را نشانه‌ای بر صدق آن‌ها می‌پندارد و از آنجا که فهم و شعور چندانی برای اکثریت مردم قائل نیست، در جایگاه دانای کل دست به موعظاتی می‌زند که خود بیش از بسیارانی محتاج شنیدن آن است.

فحاشی و توهین‌های پیاپی دکتر عبدالکریمی به جامعه روشن‌فکری ایران نیز ریشه در همین فهم باژگونه استاد دارد که از یک طرف حلقوم هایدگر را می‌بوسد و از آن طرف گیسوان هانا آرنت را می‌کشد.

مطالب مرتبط

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x